سفارش تبلیغ
صبا ویژن
aryanaz
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 3
کل بازدید : 17802
کل یادداشتها ها : 13

نوشته شده در تاریخ 92/3/29 ساعت 1:35 ع توسط aryanaz


در غروب روزگارم در حسرت نگاه مهربانت به باغ تنهایی و غربت قدم گذاشتم..

چون تو گفتی بیا, امدم, امدم تا با تو باران را ببویم و بفهمم. امدم تا تو مرهم زخم کهنه ی قلبم باشی..

ای عزیزی که صدایت لحظه ها را به بوی بهار پیوند میزند...وقتی پر پرواز دراوردی و رفتی ماه شبهایم با دیگر ستاره ها همنشین شد..

لحظه هایم سوخت وقاب دل از شکوفه های ارزو خالی شد..دلم شکست

چرا رفتی؟؟؟؟؟ چرا نگاهت را از پنجره ی خشک کوچه ی وجودم برداشتی و بی صدا وداع کردی؟؟؟؟

صدای پرستوها را میشنوم که از تو یاد میکنند..تبسم

اکنون بغض شکسته را در گلویم قربانی خواهم کرد تا به حرمت تو هرگز نبارد..

ای شاهزاده روح و خیالم ,اگر از سرزمین خسته دلم گذشتی , به حرمت خدا و عشق , سلام همه ی خسته هارا پاسخگو باش..!!!اصلا!

(تقدیم به کسی که دوستش دارم و از او بیزارم...گل تقدیم شما)



!!!!!!   





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ